کد مطلب:93721 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:582

خلقت و آفرینش انسان











ابتدا با چراغ عقل و حكم روشنگر او وارد می دان سخن می شویم، تا اثبات كنیم كه هر خلقتی یك هدف نهائی دارد، و سپس با چراغ نقل و شرع مثل آیات نورانی قرآن اثبات می كنیم، كه: هدف نهائی آفرینش انسان قرب الی الله و رسیدن به آن كمال مطلق است، تا چه حدی به این هدف دست یابد.

اما عقل می گوید: هر چیزی در این عالم باید به نقطه ای ختم شود، خواه در سلسله معلولات باشد، و خواه در سلسله علل، حتی سلسله اهدافی كه برای خلقت یك شی ء تصور می شود باید به نهایتی برسد، به جائی كه دیگر هدفی بالاتر از آن نباشد، و آن غایه الغایات است، و به تعبیر فلاسفه «كل ما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما هو بالذات» یعنی هر عرضی باید در نهایت به ذاتی متكی باشد، و به جائی ختم شود، و گرنه تسلسل لازم می آید، و تسلسل باطل است.[1].

[صفحه 47]

بنابراین هدف از خلقت هم باید به مرحله ای برسد كه دیگر هدفی فوق آن هدف نیست، و از آیات قرآن اثبات خواهیم كرد، كه: آن هدف نهائی تكامل است، كه: دیگر معنی ندارد بپرسیم چرا متكامل شویم، برای واضح شدن مطلب دو مثال بزنیم:

1- از كشاورز سئوال می كنیم چرا زمین را می شكافی، و بذر در درون خاك می افشانی؟ در جواب می گوید: برای به دست آوردن محصول، می پرسیم برای چه می خواهی تحصیل محصول كنی؟ می گوید: به بازار ببرم و بفروشم و خرید وسائل كنم، چرا؟ برای اینكه زندگیم مرفه شود، برای چه؟ برای اینكه آبرومند باشم، اگر بار دیگر سئوال كنی، چرا می خواهی آبرومند شوی می گوید برای اینكه آبرومند شوم، یعنی به جائی رسیده كه هدفی بالاتر از آن برای او قابل تصور نیست.

2- از یك دیپلمه ای كه در صدد ورود به دانشگاه است، اگر سئوال كنیم چرا درس می خوانی؟ می گوید: برای رفتن به دانشگاه، برای چه؟ می گوید برای اینكه شغل دلخواهم را كه مثلا دكتر یا مهندس شدن است، به دست آورم، برای چه؟ برای اینكه در جامعه در رفاه باشم و اینكه سربار جامعه نباشم، چرا می خواهی رفاه پیدا كنی؟ برای آبرومند شدن، و اینكه وجهه ای پیدا كنم، اگر بار دیگر از او سئوال كنید، باز همین جواب را تكرار خواهد كرد، و یا به جوابی بالاخره می رسد، كه: دیگر فوق آن غایتی و هدفی برایش متصور نیست، این در جنبه مادی مسئله است، در

[صفحه 48]

جنبه معنوی هم ارسال رسل و انزال كتب شده، تا ما را از حضیض ذلت به رفیع منزلت، و از گودال مذلت به قله شرافت رهنمون سازند، و در نهایت به مفهوم كلمه كوتاه ولی پر محتوای كمال برسیم، آن را در آغوش گرفته و مانوس با آن باشیم، اگر به این درجه رسیم، دیگر جائی برای سئوال نیست، كه چرا می خواهی متكامل شوی، زیرا این غایه الغایات است، كه: ما فوقش هدف و غرضی نیست.

بعد از تبیین حكم عقل ببینیم نقل چه می گوید، در اینجا 6 آیه را زیر ذره بین مطالعه قرار می دهیم، تا دریابیم خداوند متعال هدف آفرینش را چگونه در كتاب خود ترسیم نموده است:

1- الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی كل شی ء قدیر و ان الله قد احاط بكل شی ء علما[2].

2- و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون[3] (خلق نكردم جن و انس را مگر برای اینكه عبادت كنند مرا).

3- الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوكم ایكم احسن عملا[4] (خداوند خلق كرد مرگ و زندگی را تا آزمایش كند شما را كه كدامیك از حیث عمل برتری دارید).

4- لو شاء ربك لجعل الناس امه واحده و لا یزالون مختلفین الا من رحم

[صفحه 49]

ربك و لذلك خلقهم و تمت كلمه ربك لاملان جهنم من الجنه و الناس اجمعین[5] (اگر خداوند می خواست، هر آینه قرار می داد مردم را امتی واحد و همواره مختلفند، الا كسی كه مشمول رحمت الهی واقع شود، و برای همین شمول رحمتش بر آنها، آنها را خلق كرد و حكم الهی صادر شده كه: اگر از دائره رحمت او خارج شوند، جهنم را از جن و انس پر می كند).

5- و ان الی ربك المنتهی[6] (و كار خلق عالم به سوی او منتهی می شود).

6- یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه[7] (ای انسان به درستی كه تو رنج كشنده ای در سیر به سوی پروردگارت داری، تا اینكه او را ملاقات كنی، و به مقام لقاء رسی).

گاهی خداوند متعال در قرآن مجیدش وقتی مسئله ای دارای ابعاد مختلف و متنوع باشد، در هر جائی به مناسبت، اشاره به یكی از ابعاد آن می نماید، مثلا درباره نماز در جائی می فرماید: «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنكر» (نماز انسان را از فحشاء و منكر و زشتی ها دور می نماید) در جای دیگر می فرماید: «استعینوا بالصبر و الصلوه» (به وسیله روزه و نماز استعانت بجوئید)، در جای دیگر می فرماید: «اقم الصلوه لذكری» (نماز را بپا دارید تا یادآور و متذكر من باشید) با جمع این موارد فلسفه های مختلف یك حكم مشخص می گردد.

در مسئله مورد بحث ما، یعنی هدف آفرینش نیز در موارد مختلف از زوایای متفاوت اشاره ای به غایات و غرضهای مختلف مسئله شده است، در این 6 آیه ای كه گذشت به ترتیب می توان سیر صعودی تكامل را نظاره گر بود، و مشاهده كرد كه

[صفحه 50]

چگونه در مراحل مختلف، به مناسبتهائی غایاتی برای خلقت ذكر شده، كه: با دقت نظر می توان درك كرد كه: بعضی از این غایتها غایات وسطی (هدف وسطی) برای غایه الغایات یعنی لقاء الهی و رسیدن به كمال نهائی است، در آیه اول علم و معرفت به قدرت و علم خداوندی غایه خلقت قرار داده شده كه: هر چه معرفت و علم زیادتر شود عمل انسان خالصانه تر و با روشنگری بیشتری حاصل می شود، علم و عمل با یكدیگر رابطه و اثر متقابل دارند، هر چه علم بیشتر عمل پاكتر، و هر چه عمل پاكتر علم بیشتر، و در نتیجه رسیدن به تكامل (یعنی تبدیل موجودی دانی به موجودی عالی) سریعتر.

در آیه دوم عبادت خداوند به عنوان هدف معرفی شده است، زیرا عبادت كلاس تربیت است، اگر مواد درسی این كلاس با دقت مورد مطالعه و عمل قرار گیرد و اگر نماز و روزه ای كه مطلوب خداوند است، محقق شود، مسلما شاگرد این كلاس تربیت و پرورش یافته، ولی چه خوش گفت بزرگ استاد این كلاس كه خود پرورش یافته همین كلاس بود، آن اسدالله الغالب علی بن ابیطالب: «كم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و الظما» (چه بسیار روزه دارانی كه به جز گرسنگی و تشنگی چیزی نصیب آنها نمی شود، چرا؟ زیرا روزه واقعی را ایجاد نكرده اند، آن روزه ای كه بیدارگری می كند).

خداوند متعال وجودی بی نهایت است، كه: هر چه ذهن بیشتر متوجه بی نهایت شود و بیشتر عبادت او شود، بیشتر به سوی او اوج می گیرد، و در نتیجه انسان در اثر عبادت، شروع به كسب معرفت می نماید، و قرآن هم فرموده: «و اعبد ربك حتی یاتیك الیقین»[8] « (عبادت كن پروردگارت را تا كسب معرفت و یقین[9] كنی

[صفحه 51]

و حتی به درجه عین الیقین رسی).

اگر گفته شود شما معرفت را مقدمه برای عمل عبادی، و عمل عبادی را اینجا مقدمه معرفت قرار دادید، و این دور باطل است در جواب می گوئیم دوری در بین نیست، زیرا معرفت دارای مراتبی است، آن مرحله از عرفان كه مقدمه عبادت واقعی است، با آن مرحله از عرفانی كه بعد از عبادت حاصل می شود، متفاوت است، در حقیقت مثل كسی است، كه: سرمایه ناچیزی را مقدمه برای كاری قرار دهد، و آن عمل مقدمه برای كسب سرمایه بیشتری شود.

در آیه سوم آزمایش را به عنوان هدف دیگری معرفی می نماید، برگشت آزمایش و امتحان به تربیت است، و در واقع كلاس دیگری به موازات عبادت، برای تحصیل هدفی واحد كه تربیت و پرورش است.

خداوند با آزمایش و ابتلاء خود در صدد ساختن روح انسان است، اگر سئوال شود: كسی امتحان می كند كه: جاهل باشد، و با امتحان كردن می خواهد عالم شود، مثلا اولیاء یك مدرسه كه: از محصلین امتحان می كنند، یا كار فرمائی كه از كارگر خود امتحان عملی می كند، برای این است، كه: آگاه شوند، به مقدار یادگیری محصل و كارگر، خداوندی كه غیب و شهود برای او یكسان است، و اصلا غیبی برای او تصور نمی شود چرا امتحان می كند؟

در جواب می گوئیم امتحان بر دو گونه است: 1- امتحانی كه برای تحصیل علم انجام می گیرید، مثل دو مثالی كه در متن سئوال ذكر شد 2- امتحانی كه استاد عالم است به مقدار پیشرفت شاگردش، ولی او امتحان را عاملی و وسیله ای قرار

[صفحه 52]

می دهد، تا بتواند شاگرد را برای مطالعه بیشتر بكار اندازد، و او را در كار خود ورزیده كند.

در امتحان نوع اول استاد ذی نفع بود، و در امتحان نوع دوم شاگرد ذی نفع است، امتحان خداوندی از نوع دوم است، «راغب» در مفردات خود ریشه «فتنه» كه به معنی امتحان استعمال می شود، را اینگونه تفسیر، نموده است: «اصل الفتن ادخال الذهب النار لتظهر جودته من رداءته»[10] (ریشه ی ماده فتن در لغت به معنی داخل كردن طلا در آتش است، تا اینكه طلای اصل از مواد مخلوط با آن كه ارزش چندانی ندارند، جدا گردیده و ظاهر شود).

خداوند با امتحان خود زمینه پرورش و ورزیده شدن مخلوقات خود را فراهم می آورد، تا ناخالصی های وجود آنها را در اثر فشار مشكلات، و گوهر وجود آنها را در اثر حرارتهای زمانه آبدیده كند همانند كسی كه طلای ناخالص را با تیزاب (اسید سلطانی) مخلوط می كند، و در كوره حرارت می دهد تا ناخالصی های آن ذوب گردد، و طلای خالص به دست آید، زیرا معروف است كه (اسید سلطانی) با تمام فلزات تركیب می شود، جز طلا و برای همین جهت بقیه فلزات مخلوط شده با طلا همراه با حرارت ذوب می كند و طلای خالص باقی می ماند، بله امتحانات خداوندی (اسید سلطانی) است، كه ما را در كوره مشكلات خالص می كند.

همچنانكه پیامبران عظیم الشانی چون ابراهیم (ع) و موسی (ع) و عیسی (ع) و نبی مكرم اسلام (ص) را چنین كرد، و حتی اینان هم از چنین آزمایشاتی در آزمایشگاه بزرگ تاریخ مامون نبوده اند، و چنان آبدیده شدند، كه: در مقابل مستبدان زمان خویش سر تعظیم فرو نیاوردند، زیرا كمری كه در اثر مشكلات قد بر

[صفحه 53]

افراشته، در اثر ظلم ها و زورگوئی ها هرگز منعطف و خمیده نمی شود. ما كه در عالم به ظاهر انسانهائیم و چنینیم در عالم نباتات و گیاهان هم چنین است. درختانی كه همیشه همبازی طوفانهای وحشی بیابانی بوده و در صخره های كم آب كوهها دور از دسترس باغبانها رشد كرده اند، مقاومتشان بیشتر از درختانی است، كه: همبازی نسیمهای ملائم بوده و در كنار جویباران و درون باغها در حصار دیوارها به رشد خود ادامه می داده اند، حتی شعله آتش چوبهای درختان بیابانی افروخته تر و خاموشی آنها دیرتر از چوبهای درختانی است، كه در كنار آب و زیر نظر باغبان روئیده اند.

فكر مكن این سخنان را من می گویم، كه: من كیستم؟ تا در برابر استادم علی (ع) و كتابش نهج البلاغه زانو نزده بودم، هیچ بودم، چه رسد به اینكه سخنی گویم، ولیكن حال كه در نزد این استاد كل از این كتاب بهره بردم، چنین می گویم و آن هم به عنوان وسیله ای برای انتقال درس استادم، استادی كه تا خون در شراشر و رگهای بدنم جریان دارد، بنده اویم، چرا نباشم كه خودش در درس به من فرمود: «من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا» (هر كس به من حرفی بیاموزد مرا عبد و بنده خود كرده) من چه می گویم كه: بزرگتر از ما محو آن استاد كل شده اند.

تعریف علی به گفتگو ممكن نیست
گنجایش بحر در سبو ممكن نیست

پس ای گوینده: خموش، كه سنگین تر است.

مولی در نامه به عثمان بن حنیف كه: از طرف آن حضرت حاكم بصره بود، نوشتند: « الا و ان الشجره البریه اصلب عودا و الروائع الخضره ارق جلودا و النباتات البدویه اقوی وقودا و ابطا خمودا».[11]

[صفحه 54]

آگاه باشید كه درختان بیابانی (كه آب كم به آن می رسد) چوبش سختر (استوارتر) است و درختهای سبز و خرم (كه در باغهای پر آب كاشته شده) پوستشان نازكتر است، و گیاهان دشتی (كه جز آب باران آب دیگری نیابند) شعله آتش آنها افروخته تر و خاموشی آنها دیرتر است.

در آخر بحث امتحان و آزمایش مناسب دیدم، روایتی از پیامبر اكرم (ص) درباره (احسن عملا) كه در آیه آمده بوده نقل كنم، كه ببینیم عمل بهتر، چه عملی است، آیا عمل بیشتر و متنوع تر یا نه؟، مسلما جواب منفی است، زیرا معلم بشریت و آورنده شرع مقدس كه: خود ما را ترغیب به انجام اعمال نیك و شایسته فرموده، چنین می گوید:

قال ابو قتاده سالت النبی (ص) عن قوله تعالی: «ایكم احسن عملا» ما عنی به، فقال: یقول: «ایكم احسن عقلا ثم قال اتمكم عقلا و اشدكم لله خوفا و احسنكم فیما امر الله به و نهی عنه نظرا و ان كان اقلكم تطوعا»[12] (ابو قتاده می گوید: از پیامبر (ص) درباره قول خداوند متعال (ایكم احسن عملا) سئوال كردم، كه مراد از این كلام كه (كدام یك از حیث عمل بهترید) چیست؟ حضرت فرمودند: هر كدام كه از حیث عقل بهترید و بهتر عقل خود را به كار می اندازید و تفكر می كنید، سپس فرمودند: بهترین شما از حیث عمل، كاملترین شما از حیث عقل، و خائف ترین شماست از جهت شدت ترس و نیكوترین شماست از حیث نظر در آنچه خداوند به آن امر و از آن نهی كرده، (یا مراد این است كه: دقت و فكری كند، تا از فلسفه احكام مطلع شود، و كوركورانه عبادت نكند، و یا اینكه دقت می كند، تا به اوامر و نواهی خداوند به نحو احسن جامه عمل بپوشاند، و در

[صفحه 55]

جایگاهی باشد كه مرضی رضای خداوند است) اگر چه از حیث عمل، عمل كمتری داشته باشد.

از این حدیث استفاده می شود، كه: اگر انسان در یك ماه رمضان فقط یك آیه بخواند، و پیرامونش تفكر كند، بهتر است تا 30 جزء قرآن را بدون تفكر، تلاوت كند.

این روایت تائید می كند: مضمون روایتی را كه: می گوید: یك ساعت تفكر از 70 سال عبادت بهتر است. (تفكر ساعه خیر من عباده سبعین سنه) یك ساعت عالم بودن بهتر از 70 سال عابد بودن است.

آفرین بر این جهان بینی و نگرش اسلام، كجایند آن ناآگاهان در لباس آگاهان، و آن جاهلان در پوستین عالمان، كه می گفتند: (دین مایه تحذیر جوامع و عقب افتادگی آنهاست) كجایند كه ببینند زیر بنای ایدئولوژی و اخلاق عملی در اسلام، جهانبینی و تفكر و اندیشه است، تا جائی كه بهترین عامل را بهترین عاقل معرفی می نماید.

تا به اینجا بحث در آفرینش انسان و هدف آن بود و اما آفرینش كل مخلوقات:


صفحه 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55.








    1. علماء منطق و فلسفه دو اصطلاح معروف دارند اول- دور كه توقف شی ء بر نفس یا تقدم شی ء بر نفس است، خواه مصرح باشد و خواه مضمر مثل اینكه بگوئیم حسن پسر حسین است و این حسین هم پسر حسن است این دور مصرح است یعنی واسطه ای در بین نیست، یك وقت می گوئیم حسن پسر حسین و این حسین پسر علی و این علی پسر حسن است كه در اول بود این دور مضمر است، یعنی از دو نفر تجاوز كرد، و فرد سومی واسطه شد (پس دور صریح و مصرح آن شد كه در توقف شی ء بر شی ء دیگر چیزی پنهان نیست، ولی دور مضمر آن است كه: در توقف شی ء بر شی ء دیگر، شی ء یا اشیاء دیگری پنهان است در مثال اول واسطه ای نبود، ولی در مثال دوم در توقف حسن كه اول بود بر علی كه آخر بود و بالعكس، حسین پنهان است) دوم- تسلسل كه ترتب علل است تا بی نهایت مثلا می گوئیم الف از بی بوجود آمده و ب از ج و ج از د، و همینطور تا بی نهایت برویم و به انتهائی نرسیم. اهل منطق و فلسفه قائل به بطلان دور و تسلسل هستند و ادله ای هم برای ابطال این دو اقامه كرده اند، اهل مطالعه می توانند به كتب آنها رجوع كنند، علامه طباطبائی (ره) هم در كتب خود مثل بدایه الحكمه صفحه 83 فصل 5 متذكر شده اند.
    2. سوره طلاق آیه: 12. (خدائی كه خلق كرد هفت آسمان را و از زمین هم هفت طبقه را، نازل می شود امر و فرمان او بین آسمانها و زمینها برای اینكه بدانید خداوند بر هر چیزی قادر و بر هر چیزی احاطه علمی دارد).
    3. سوره ذاریات آیه: 56.
    4. سوره ملك آیه: 2.
    5. سوره هود آیه: 119.
    6. سوره نجم آیه: 42.
    7. انشقاق آیه: 6.
    8. سوره حجر آیه: 99.
    9. این بنا بر یكی از احتمالات تفسیری آیه است و احتمال دیگر هم دارد: كه عبادت كن تا مرگ به سراغت آید، یعنی یقین كنایه از مرگ باشد وقت مرگ انسان یقین پیدا می كند به اینكه تمام وعده های الهی حق است.
    10. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی صفحه 371.
    11. نامه 45 نهج البلاغه فیض الاسلام و صبحی صالح.
    12. مجمع البیان جلد5/ 322 ذیل آیه 2 سوره ملك چاپ مكتبه آیت الله نجفی مرعشی.